«جک استراو» چه به عنوان وزیرخارجه انگلیس و چه به عنوان یک شهروند انگلیسی، درنهایت، «انگلیسی» بود و در چارچوب منافع کشورش حرکت می‌کرد. اما این دیپلمات و سیاستمدار انگلیسی یک تفاوت اساسی با همتایان قبل و بعد از خودش داشت.

ایران‌شناسیِ یک دیپلمات انگلیسی /  درباره «جک استراو» که ۲۱ سال پیش در حمایت از ایران سخن گفت

قدم اول
اولین قدم‌ها را به سمت حرف زدن در حمایت از ایران و ایرانی‌ها، نخستین روزهای مرداد سال۱۳۸۲ و به عنوان وزیرخارجه انگلیس برداشت. وقتی در گفت‌وگو با شبکه‌۴ رادیو بی‌بی‌سی خیلی صریح و بی‌پرده گفت آمریکا و انگلیس حامیان اصلی عراق در جنگ علیه ایران بودند! البته آن زمان غربی‌ها تلاش ایران برای دستیابی به انرژی صلح‌آمیز هسته‌ای را توی بوق و کرنا کرده و سعی داشتند هرطور هست آن را متوقف کنند. «استراو» هم در حالی با بی‌بی‌سی گفت‌وگو می‌کرد که قبل و بعدش چند بار با دبیر وقت شورای عالی امنیت ملی کشورمان(روحانی) درباره برنامه هسته‌ای ایران به مذاکره نشسته بود و تلاش داشت ایران را به پذیرش پروتکل‌های الحاقی وادار کند. حمایت‌های ضمنی و یا تعریف و تمجیدهای گاه و بیگاه «استراو» از ایران در سال‌های بعد، وقتی که ریاست هیئت اروپایی شامل وزیران خارجه اروپا را در دیدار با مقام‌های ایرانی در سعدآباد به عهده داشت و به‌خصوص پس از پایان دوران وزارتش ادامه پیدا کرد و کم‌کم به انتقاد از برخی سیاست‌های انگلیس و آمریکا در قبال ایران و برنامه هسته‌ای تبدیل شد، در این مسیر می‌شود او را اولین و شاید آخرین دیپلمات انگلیسی دانست که یک‌بار از یک مقام ایرانی «پس‌گردنی» خورده است!

چه کسی صحنه‌آراتر است؟
ماجرایش را به این دلیل تعریف می‌کنیم که باورتان بشود «جک استراو» به جز حمایت‌ها و تعریف و تمجیدهای حسابگرانه و دیپلماتیک، واقعاً و یک گوشه دلش که خالی از حب و بغض سیاسی بوده، گویا سرسوزنی علاقه و ارادت غیردیپلماتیک هم به ایرانی‌ها داشته است. دوران وزارتش همزمان می‌شود با دوران وزیرخارجه بودن «کمال خرازی» که با اخم دیپلماتیک و معروفش، مُعرّف حضورتان هست! خرازی که به نظر نمی‌آید خیلی اهل شوخی یا خاطره تعریف کردن بوده باشد در سال۹۳ و در یک برنامه تلویزیونی می‌گوید: «در مذاکرات سعدآباد (استراو آن زمان رئیس هیئت اروپایی بود) تعدادی از بسیجی‌ها جلو کاخ سعدآباد جمع شده بودند و علیه مذاکرات شعار می‌دادن... جک استراو به آن‌ها اشاره کرد و گفت شما برای ما صحنه‌آرایی کردین... بنده هم در جواب یک پس‌گردنی به او زدم که اول خیلی تعجب کرد، ولی بعد متوجه شد شوخی کردم... بعد هم به او گفتم این‌جور صحنه‌آرایی‌ها رو فقط شما انگلیسی‌ها بلدین». پس‌گردنی زدن قطعاً یک کار و ترفند دیپلماتیک نیست و در قاموس و عوالم دیپلماسی جایی ندارد. پس توقع نداشته باشید از خاطره بالا نتیجه بگیریم که در دهه۸۰، همان پس‌گردنی سعدآباد کار خودش را کرده، روی مواضع سیاسی «استراو» اثر مثبت گذاشته و سبب شده در سال‌های بعد او به انتقاد از سیاستمداران کشورش در قبال ایران بپردازد و حتی به عنوان رئیس گروه دوستی ایران و انگلیس در مجلس عوام برای سفر تقریباً تفریحی –توریستی به ایران بیاید تا معترضان ایرانی حسابی از جلویش دربیایند و سفر را به کامش تلخ کنند. البته این را هم نمی‌شود گفت که این اخلاق «استراو» از تأثیرات حضور بسیجیانی بوده که به نشانه اعتراض در محل مذاکرات تجمع کرده بودند! 

دوران «پسا استراو»
از آنجا که در میان دیپلمات‌ها، مسائل و حب و بغض‌هایی که گوشه دل آدم است قابل انتقال به دیپلمات یا مقام سیاسی بعدی نیست، طبیعتاً حس و علاقه «استراو» به ایران و ایرانی‌ها نیز به وزیران خارجه و دیگر سیاستمداران بعدی انگلیسی انتقال پیدا نمی‌کند و شما شاهد این هستید که انگلیس دوران «پسا استراو» و به‌خصوص دوران برجام و پسابرجام، در مقابله با ایران کماکان همان راهی را می‌رود که روباه پیر پیش از این رفته بود. «استراو» هم البته با نهایت دقت در حفظ منافع سیاسی و غیرسیاسی انگلیس این بار به عنوان «ایران‌شناس» در حرف زدن ایران و ایرانیان، کار خودش را می‌کند. اواخر دهه۹۰ کتابش به نام «کار کارِ انگلیسی‌هاست» در ایران منتشر می‌شود. برای آشنایی بیشتر با افکار و ایده‌های «استراو» درباره ایران بخش‌هایی از این کتاب را در ادامه بخوانید: «ایران را نه سیاستمداران جهانی به درستی درک می‌کنند و نه عامه مردم دنیا. مشکل هم از اینجا آب می‌خورد که این کشور سوای وسعت زیادش، موقعیت راهبردی کاملاً ویژه‌ای دارد... با ذخایر نفتی انبوه، متوسط درآمدش البته پایین است اما اقتصادش در کمال شگفتی همچنان مقاومت می‌کند و در گردش است. آن هم پس از این همه تحریمی که به سرش فرود آمده... البته حتی این تحریم‌ها ایران را در برخی جنبه‌ها کاملاً مستقل و خودبسنده کرده است... ایران با سه هزار سال قدمت، تاریخ قابل توجهی هم دارد و فرهنگی چنان غنی که رد پا و اثرش از ترکیه تا هند کشیده و در خود اسلام قابل ردگیری است... بارها این کشور توسط بیگانگان اشغال شده و حتی امروز هم در بعد بین‌المللی از کژفهمی‌ها و دریافت اشتباه جهانیان رنج می‌برد... یکی از مهم‌ترین هدف‌های نوشتن کتاب این بود که بدانید ایران امروز برآمده از چه تاریخی است و چرا مردم ایران این همه از ما بریتانیایی‌ها بدشان می‌آید... اگر اندکی تعمق کنیم خواهیم دید که ایرانیان با هر گرایشی به یاد شما خواهند آورد، این بریتانیا بود که به همراهی آمریکا موجب سقوط دولت دکتر محمد مصدق شد... کودتا علیه مصدق در سال۱۳۳۲ رخ داد، اما زخم آن هنوز برای ایرانی‌ها تازه است... سال ۲۰۰۱ من اولین وزیر امورخارجه بریتانیا بودم که بعد از انقلاب به این کشور می‌رفت و این آخرین بارم هم نبود... مردم این کشور را عاشقانه دوست دارم، هرچند در اکتبر۲۰۱۵ از من و دو رفیقم و همسرم استقبال گرمی نکردند».  

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.